قدم به قدم، کنایه از برابر، کنایه از همراه پابه پا بردن: دست کسی را گرفتن و او را با خود راه بردن پابه پا کردن: این پا و آن پا کردن، کنایه از مسامحه کردن، کنایه از مردد بودن، درنگ کردن در کاری یا رفتن به طرفی، در علم حسابداری قرض و طلب خود را با دیگری برابر ساختن و طلب او را بابت طلب خود قبول کردن، تهاتر
قدم به قدم، کنایه از برابر، کنایه از همراه پابه پا بردن: دست کسی را گرفتن و او را با خود راه بردن پابه پا کردن: این پا و آن پا کردن، کنایه از مسامحه کردن، کنایه از مردد بودن، درنگ کردن در کاری یا رفتن به طرفی، در علم حسابداری قرض و طلب خود را با دیگری برابر ساختن و طلب او را بابت طلب خود قبول کردن، تهاتر
محل به محل، مکان به مکان، نقطه به نقطه، برای مثال آن حکیم خارچین استاد بود / دست می زد جابه جا می آزمود (مولوی - ۴۱)، درحال، فوراً، فی الفور مثلاً جا به جا افتاد و مرد جابه جا شدن: از جایی به جای دیگر رفتن، از جای خود تکان خوردن استخوان یا مفصل، از بند دررفتن، از جا دررفتن جابه جا کردن: چیزی را از جایی به جای دیگر گذاشتن، چیزی را در جای خود قرار دادن
محل به محل، مکان به مکان، نقطه به نقطه، برای مِثال آن حکیم خارچین استاد بود / دست می زد جابه جا می آزمود (مولوی - ۴۱)، درحال، فوراً، فی الفور مثلاً جا به جا افتاد و مرد جابه جا شدن: از جایی به جای دیگر رفتن، از جای خود تکان خوردن استخوان یا مفصل، از بند دررفتن، از جا دررفتن جابه جا کردن: چیزی را از جایی به جای دیگر گذاشتن، چیزی را در جای خود قرار دادن
کنایه از آفتاب عالم تاب است. (برهان). کنایه از آفتاب و آن را ترازوی زر و ترک نیمروز وترنج زر وترنج مهرگان نیز خوانند. (آنندراج) (انجمن آرا) : تابۀ زر ندیده ای بر سر ماهی آمده چشمۀ خوربحوت بین وقت صفای زندگی. خاقانی
کنایه از آفتاب عالم تاب است. (برهان). کنایه از آفتاب و آن را ترازوی زر و ترک نیمروز وترنج زر وترنج مهرگان نیز خوانند. (آنندراج) (انجمن آرا) : تابۀ زر ندیده ای بر سر ماهی آمده چشمۀ خوربحوت بین وقت صفای زندگی. خاقانی